فیل و فنجان به قلم رویا یزدانپور
پارت سوم :
سپس با ژست خندهداری موهایش را در دستانش گرفت و چشمانش را گرد کرد و بالا پایین پرید و با شوق داد کشید.
ـ نگو که دارم عمو میشم؟ آره؟ خدای من شکرت بعده بیست و هشت سال بلآخره جواب دعاهامون رو دادی.
خودم از حرکاتش خندهام گرفته بود. مربی به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ف
00عالی